فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 13 اردیبهشت 1403

اسماعیل مرادی

تصویر تست
تصویر تست

اسماعیل مرادی

اسماعیل مرادی مشفق هستم فرزند محمد
اهل وساکن قروه درگزین همدان رزن
متولد ۱۳۴۴ دوم بهمن ماه دارای  دو فرزند هردو تحصیلات مترجمی زبان انگلیس هستن ومدت ده سال است به دو زبان فارسی تورکی شعر مینویسم

1
کاش می شد …

کاش می شد بال و پر را باز کرد
یا که می شد یک نفس پرواز کرد

کاش می شد یک غزل آواز کرد
دفتری از نو نوشت و ساز کرد

کاش می شد ظلمت شب را شکست
بر در و دیوار شهر آذین ببست

کاش می شد بشکند شمشیر تیز
شیشه عمر طمع هی ریز ریز …

کاش می شد ناله سیلی نبود
گونه های کودکی نیلی نبود

کاش می شد می سرودی بی درنگ
مرگ بر جنگ آفرین، تیر و تفنگ

کاش می شد شعله ها را آب کرد
ساز ناساز زمین را خواب کرد

کاش سکه واحد انسان نبود
قیمت اشک کسی ارزان نبود

“کاش از دل پاک می شد کینه ها
گلشنی از تاک می شد سینه ها”

ما چُنان افسانه از خود ساختیم
بر سر افسانه خود را باختیم

خواب دیدم یک فرشته می سرود
بر دل عاشق،لب خندان، درود …

✍️شاعر: اسماعیل مرادی

2
ای قلم طغیان نکن در کوی این دریای درد
عزم دریا کرده ای خشکیده جوشان می کنی
در خودت گم گشته ای از کی ؟کجا؟زخمی شدی
ای بسا  عاشق شدی با گریه عنوان می کنی

3
روز وصال آن نگار غسل شراب کرده ام
می زده ام قدح قدح مستی ناب کرده ام
از سر شب نفس نفس سر زده ام سرای دل
اینکه شده به فال ما دیده پر آب کرده ام
زیر و زبر شدم به غم، لحظه به لحظه مو به مو
تا که گلم به گل نشست غصه گلاب کرده ام
تیر نگاه آن نگار خنده زدم به روزگار
ساز من و سزای جان ختم شباب کرده ام
ضجه زدم جوان جوان گریه شدم کلان کلان
تا خبری خبر شود جان و جواب کرده ام
خال لبش خیال نیست کشف حجاب کرده ام
در عطش وصال دوست رقص عذاب کرده ام
مشفق اگر شده جنون یک نظری نظر شده
آنکه نشد جنون او مرده خطاب کرده ام

#اسماعیل مرادی

4

دونیانو گزدیم چلوغان گورمدیم
بوخچاسون دئشدیم بدخشان گورمدیم

چرخی دونموش دفترین غمدن یازوب
بو نه دیواندور که دیوان گورمدیم

بیر اوزوم “یورغون” یازوب بیر اوز “غریب”
اسدی طوفان، بوی باران گورمدیم

 ایچدیریب غم کاسه سین قان چشمه دن
مندن اوسته یئرده ال قان گورمدیم

یازدوروب فرهاد کیمی داغدان داشا
بیستون سیندی شیرین جان گورمدیم

کولگه باخدوم آی یاتا گون چیخمدی
چیخدی جانوم قوی چیخا جان گورمدیم

غملی گوولوم گل اُتور غمسیز یاشا
گزمه، یوخدو، غمسیز اینسان گورمدیم

درد دن باش درده درمان گورمدیم
“مشفقا” باخدوم، کماکان گورمدیم

شاعر: اسماعیل مرادی