رفتیم و کس نگفت ز یاران که یار کو؟ آن رفته ی شکسته دل بی قرار کو؟ چون روزگار غم که رود رفته ایم و یار حق بود اگر نگفت که آن روزگار کو؟ چون می روم به ب…
رفتیم و کس نگفت ز یاران که یار کو؟ آن رفته ی شکسته دل بی قرار کو؟ چون روزگار غم که رود رفته ایم و یار حق بود اگر نگفت که آن روزگار کو؟ چون می روم به بستر خود می کشد خروش هر ذرّه ی تنم به نیازی که یار کو؟ آرید خنجری که مرا سینه خسته شد از بس که دل تپید که راه فرار کو؟ آن شعله ی نگاه پر از آرزو چه شد؟ وان بوسه های گرم فزون از شمار کو؟ آن سینه یی که جای سرم بود از چه نیست؟ آن دست شوق و آن نَفَس پُر شرار کو، رو کرد نوبهار و به هر جا گلی شکفت در من دلی که بشکفد از نوبهار کو؟ گفتی که اختیار کنم ترک یاد او خوش گفته ای ولیک بگو اختیار کو؟
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج