فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 14 اردیبهشت 1403

ابراهیم زمانی

تصویر تست
تصویر تست

ابراهیم زمانی

متولد اول اسفند 1367 در قم
کارشناسی حسابداری از دانشگاه قم

از سال 90 زیر نظر استاد محمدعلی مجاهدی
نوشتن شعر را به صورت جدی آغاز کرد

به موضوعات آیینی علاقه مند است و عاشقانه نیز می نویسد . شعر کلاسیک را دوست دارد و قالب غزل را ترجیح می دهد

1
شروعِ  هیچ  نبردی  به خاطرِ  من نیست
شدم ‌شبیه به شاهی که فکرِ میهن نیست

غرورِ  زخمیِ   یک  شاعرانه ی  تلخم
دلم‌ به خوش شدنِ شاهنامه روشن نیست

سرم به سنگ نخورده ولی دلم… افسوس
کسی به فکرِ دلِ زخم‌ خورده ی من نیست

شبیهِ کوه ام‌ و آتشفشانِ سینه ی من
اگر  زبانه بگیرد  مجالِ  بهمن  نیست

سکوتِ آیِنه ها از شکست ، تلخ تر است
سکوتِ مرد ، کم از گریه کردنِ زن نیست

من  و  تو  عاقبتِ  برگ هایِ  پاییزیم
که سرنوشتِ غم انگیزمان شِکفتن نیست

به آن دلی که به دستت سپرده ام سوگند
که دلسپرده دگر اهلِ دل سپردن نیست

گذشتم‌  از  غزلِ  چشم‌ هایِ  تو  امّا
همیشه یوسفِ این قصّه پاکدامن نیست

2
تقدیم به کریمه ی اهل بیت
حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها

اگر چه درد … اگر چه  هزار غم داریم
کنارِ حضرتِ معصومه  ما چه کم داریم

کنارِ  دخترِ  باران  و  خواهرِ خورشید
بهشت حرفِ کمی هست تا حرم داریم

به ذکرِ  شاهِ خراسان  گرفته ایم دم و
به لطفِ حضرتِ معصومه بازدم داریم

مدافعانِ  حریمِ  کریمه ی  عشقیم
همیشه چشم بر این سفره کرم داریم

محرّم و  صفر و  فاطمیه و  رمضان
چقدر عشق که یکجا  کنارِ هم داریم

سیاه پوش ،  برایِ بقیع ،  ویرانیم
علم به دوش  به یادِ  غمِ علمداریم

برایِ  آنکه  ببوسیم  دستِ  باران را
چه اشتیاقِ عجیبی که در حرم داریم

3
تقدیم به بانوی ادب
حضرت ام البنین سلام الله علیها

شجاع و با ادب…میخواست این زن بهترین باشد
علی می خواست بانویش  همان  ام البنین باشد

همان ام البنینی که جواهر سازِ تاریخ است
برایِ   زینت ِ  دستِ  خدا  مثلِ  نگین   باشد

علی  در فکرِ  فردا  بود … در  فکرِ  مباداها
و قسمت بوده این ، ام البنین ، مردآفرین باشد

خدیجه وار  آرامش دهد  پیغمبرِ خود را
قرارِ  بی قراریِ   امیرالمؤمنین   باشد

علی را دوست میدارد به زهرا عشق میورزد
و  باید خانه ی مولا  برایش  دِلنشین  باشد

ادب دارد…خودش را فاطمه دیگر نمیخواند
از این بانو نباید انتظاری غیر از این  باشد

ازاین بانو که هرلحظه به عباسِ خودش میگفت
حسینِ فاطمه  از نسلِ ” ختم المرسلین ” باشد

به او هَرگز برادر نه … بگو آقا  بگو مولا
همیشه دست بر سینه نگاهت بر زمین باشد

و شاید مادرش روزی تو را فرزندِ خود خواند
اگر جسمت کنارِ علقمه  قطع الیمین  باشد

ببینی مادری قامت کمان آغوش  وا کرده
اگرچه از خجالت چشم هایت شرمگین باشد

تو پایِ گریه های مادرش زهرا بمان  شاید
که زهرا هم کنارت لحظه هایِ واپسین باشد

بیا فردایِ محشر پیش ِزهرا روسپیدم کن
فدایِ قد و بالایت شود ام البنین ، باشد ؟

                      #

ادب را شیر داد و… شیرمردش را ادب داد و
ادب یادِ عرب داد و از این پس نقطه چین باشد

تقدیم به خاک پاک ایران
و همه ی شهدای مدافع حرم اهل بیت

بی گمان امروز اگر از فتنه آسان بگذریم
باید  از  امنیّتِ   فردایِ   ایران   بگذریم

حرمتِ سبزِ حرم از خونِ سرخِ لاله هاست
تا کجا می باید از خونِ شهیدان  بگذریم ؟

خطبه هایِ  ماندگار   و   آیه هایِ  استوار
نه محال است اینکه از ناموسِ قرآن بگذریم

سوریه – لبنان – یمن…آری چه فرقی میکند
سر  نباشد  باید  از  آرامشِ  جان  بگذریم

از نجف  از  کربلا  از  سامرا  از کاظمین
بعد از این ها باید از شاهِ خراسان بگذریم

غربتِ ویرانه های شام نا مأنوس نیست
وقتی از افسوسِ  آبادانِ ویران  بگذریم

صبر جایز نیست خرّمشهر خونین شهر شد
ای  جهان آرا  بیا  از  مرز هامان   بگذریم

نیزه های  فتنه  بالا  رفته  باید  با  علی
بر همین قرآن قسم گاهی ز قرآن بگذریم

تا مبادا  با خوارج  خارج از میدان  شویم
یا که با پیراهنِ خونینِ عثمان … بگذریم

فرض کن سَلمان نبودیم و مسلمان نیستیم
کوفیانه  تا کجا  از عهد و پیمان  بگذریم ؟

این طرف خورشید و آن سو شب سپاهِ کینه ها
گرگ و میشانه چقدر از کفر و ایمان  بگذریم ؟

دست خطِ شمر شمشیرِ به خون آغشته است
باید از این  فتنه  چون  عباسِ دوران  بگذریم

با شهادت  زندگی  آغاز   خواهد  شد  بیا
دست در دست هم از این خطِ پایان بگذریم

تقدیم به ” امّ المومِنین “
حضرتِ خدیجه سلام الله علیها

و  هر حرف و حدیثی  آیه ی قرآن نخواهد شد
زنی غیر از خدیجه اسوه ی  ایمان  نخواهد شد

محمّد  خوب  می داند  به جز  این  آسمان بانو
کسی دورِ سرش اینگونه سرگردان نخواهد شد

به جز او هیچ امّ المومِنینی نیست در این شهر
به جز او هیچکس همصحبتِ باران نخواهد شد

پیام خنده اش  صلح است  امّا  اخمِ او طوفان
و حتّی لحظه ای با کفر هم پیمان  نخواهد شد

خدیجه خوب می داند رسالت بی ولایت نیست
که آن از این جدا و  این جدا از آن نخواهد شد

کویرِ خشک ، قوم و خویشِ دریا نیست ای مردم
که شیطان زاده  هرگز  همسرِ قرآن  نخواهد شد

نه…هر افسانه ای همخانه ی وحیِ الهی نیست
به اجبار  آنکه  اسلام  آورد  سَلمان  نخواهد شد

علی همبازیِ  یک کودکِ  مظلوم  می گردد
ولی بازیچه ی  پیراهنِ  عُثمان  نخواهد شد

جمل هنگامِ برگشت از جمل میگفت با حسرت :
علی مرعوبِ نام  و نسبت  و عنوان نخواهد شد