سپیده شمس
آهسته ميآيي از دور، تنها و از نور سرشار
سپیده شمس
آهسته ميآيي از دور، تنها و از نور سرشار
از پشت كوهي مهآلود، در زير باران رگبار
چشمان تو ميدرخشد مثل طلوع ستاره
بو ي خوشي ميدهي، آه! بوي نم! خاك كهسار
ابري سيهپوش و سنگين بر سينه آسمان است
از پشت او ميتراود خورشيد با سعي بسيار
ميآيي و با تو خورشيد، آهسته بالا ميآيد
از پشت ابر سيهپوش با قلبي از نور سرشار
من ميدوم تا كنارت، اما نميماني آنجا
پر ميكشي رو به خورشيد، مانند قويي سبكبار
اي كاش روزي دوباره از كوه پايين بيايي
پر ميكشم مينشينم من پيش پاي تو اينبار