فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 13 اردیبهشت 1403

آرش امین زاده

تصویر تست
آرش امین زاده


هرچند به دنبال تو بی تاب دویدیم
لبخند زنان تا گذر گریه رسیدیم

از پیچ صفا تا به خم مروه ی اندوه
صد مَشک سراب از عطش جاده چشیدیم

تا ساعت دیدار تو هر ثانیه مان را
سر در قدم ثانیه ی بعد بریدیم

ما داغ ترین قصه ی شمعیم که هر گام
در وادی بی خضر غریبانه چکیدیم

تا جستن قاف تو به هر کوه فرا دست
فریاد کشیدیم و صَدایی نشنیدیم

خورشید صفت دل به غم سایه سپردیم
با زنگ غروب از افق بام پریدیم

دلگیر از این جاده ی تا تو نرسیدن
از خویشتن و ما و تویی دست کشیدیم

تا آینه در ظلمت تردید شکستیم
برق اثری از پر فانوس تو دیدیم

2


غزل برای تو گفتن همیشه یک حرف است
هبوط عشق من و تو به دره ای ژرف است
تو آفتاب بلند مرا نشایستی
همیشه کوه حقیر تو خالی از برف است

در آستانه ی شوری دوباره ام بی تو
در ابتدای حضوری دوباره ام بی تو
از آن زمان که ز مرداب تو گذر کردم
به فکر راه عبوری دوباره ام بی تو

میان تیغه ی دیوار عشق سیمانی
مرا به میهمانی زنجیر می خوانی
برای بال من این ارتفاع کافی نیست
چه حیف شد که تو پرواز را نمی دانی

چه حیف شد که تو از جنس ماکیان بودی
به وقت پر زدن از این زمینیان بودی
حضور قوی مهاجر نبود قسمت تو
تو لایق عطشِ دان و آشیان بودی

تو جمعه را به سَرِ دارِ شنبه می دیدی
حضور دلکش هر لحظه را نفهمیدی
نیامده غم غربت نشست روی دلت
به لوح صبح دوات غروب پاشیدی

میان سفره ی قلبم نمانده نان تو هیچ
پرنده ام نزند پر در آسمان تو هیچ
غزل برای تو گفتن تمام شد آری :
تمام قصه ی من پوچ و داستان تو هیچ