علی حاتمیان
هر چند که امروز فقط خزان بودم؛
در اعماق پاییزی که راه دررو ای نداشت…
و سکوت بود که ما را به هم نزدیک میکرد؛
بعد از عربده ها و دعواهامان…
من از دفتر شعرم کینه ها دارم؛
که نداشته و ندارد شعری درخور تو…
ولی از قلمم نا امید نمیشوم؛
که مینگارد یک روز قلبم را برای تو…
به این مرد نه چندان رویایی فراموشی نپاش،
که طعم عشقم را هنوز نچشیده است قلبت…
تو امروز رهایم کن اما فراموش نکن؛
که یک روز برمیگردم و تو را می بهارمت…
بخش شعر سپید | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران