فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 5 بهمن 1403

پایگاه خبری شاعر

یوسف هاشمی – قصه گس

این قصه ی گس چو شهد فایق شده است
سهراب دگر سوار قایق شده است…

عشق است و جنون و سر بر سنگ زده
مجنون که دچار بدسوابق شده است

گفتش که تو مجنونی و بس نالایق
لیکن به همین جنون لایق شده است

تنها نبود قصه ی شیرین، فرهاد
این قصه که در گیاه صادق شده است…

بیچاره زمین را به زمان می دوزد؛
نرگس که گرفتار شقایق شده است

“عاشق نشدی وگرنه میدانستی
پاییز بهاریست که عاشق شده است”

***
این عشق اگرچه یک جنون مست است
برسلسله ی امور فایق شده است

معشوق غمش کم ز غم عاشق نیست
مجنون همان لیلی سابق شده است!

دیوانه تر از دل زلیخاهم هست؟
این عشق عجب پلید و نابغ شده است!

معشوق به زندان جفا افکندست
عشقی که فقط غرور باسق شده است

از شدت نور روی همچون ماهش
اختر متحیر است و ناطق شده است!

دست است و ترنج و تیغ و خون جاری
احسنت که شاهکار خالق شده است!

عاشق ز فراق یار خود خون گرید
گویی که ید بریده عاشق شده است

***
عقلی که سلامتش چو در و گوهر
عشقی که به یک نگاه سارق شده است

این عشق مریضی و دوایش وصل است
معشوق چو یک پزشک حاذق شده است!

لیکن غم عاشق غم بی پایان است…
کو عاشقی که ز درد فارق شده است؟

این قصه ی گس وای عجب شیرین است!
سهراب چه دور زاین مناطق شده است…

✍ یوسف هاشمی

شاعر یوسف هاشمی

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو