یك شب مهتابی
شعله های آتش
یك شب مهتابی
دهكده رفته به خواب
باپدر می گشتیم
لب رودی پر آب
سردمان بود و پدر
آتشی روشن كرد
هركس از هر گوشه
تكه چوبی آورد
شعله های آتش
سرخ و نارنجی و زرد
چهره های ما را
نورباران می كرد
ناگهان”احمد” گفت:
بچه ها،آن بالا
شعله ها ساخته اند
شكل طاووسی را
بعد از آن هرشعله
پیش چشمان ما
شكل مخصوصی داشت
زنده بود و زیبا
شعله ای،اسبی بود
شعله ای، یك آهو
شعله ای،شكل عقاب
شعله ای هم یك قو
كم كم آتش خوابید
زیر خاكستر و دود
شاد بر می گشتیم
چه شب خوبی بود .
شاعر : صفورا نیرّی