من ربابم یک زمانی شور دیگر داشتم
عمر کردم با خیالاتی که در سر داشتم
یاد باد آن روزهایی که میان بانوان
جایگاهی ویژه با عنوان مادر داشتم
کرد یک تیر سه شعبه سرنوشتم را عوض
رفت آن دوران که در آغوشم اصغر داشتم
زندگی شش ماه بر من خنده کرد و بعد آن
روزگاری تلخ را با دیده ی تر داشتم
هرکجا چون آب میبینم دلم خون میشود
حیف شد از دست دادم،تشنه دلبر داشتم
مانده بود از او فقط گهوارهای خالی به من
عطر فرزندم در آنجا بود، باور داشتم
پیر گشتم از فراق اصغرم ،جانم بگیر
چشم، از این زندگانی ای خدا برداشتم