مي شود تنهاترين آغاز بي اكران شوي
موي خود شانه زني همچون گلي افشان شوي
اين زمستان بوي آتش مي دهد اي يار من
عمر خود لاله كني همچون خزان غلتان شوي
بوي شادابي نگاهش بر من بي كس بد است
قوم خود را مي كُشي، بر پيكرم يزدان شوي
اين صداي چهچه حوري دلان از بي كسي است
باد و باران هم چراغ ماه تابان مي شوي
امشبم را تا سحر هم خواب شعرم ميشوم
اين غزل صيدمن است تو مي شود الوان شوي
دردُ و درمانِ منِ شاعر به پاي قسمت است
قسمت آخر كنارم مي شود مژگان شوي
پيش سادات ى نگاه غمزه آلودي به عشق
منت عشقي نكش تا در زمان لرزان شوي
(سادات)
شاعر یاسین موسوی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو