مرا افسون خود کردی و افتادم به هر راهی
که شد سهمِ من از دنیا فقط سوزِ شبانگاهی
که شد سهمِ من از دنیا فقط سوزِ شبانگاهی
تو از تنهایی و بغض و غمِ شبها چه میدانی
زدی آتش به جان من ، که هردم میکشم آهی
به امید وفای تو جوانی را هدر دادم
کشد عشقت مرا تا ورطه های پوچِ گمراهی
فقط در درس بی مهری تویی شاگرد ممتاز و
فقط در مُلک دلسنگی مقامت عالی و شاهی
برو دیگر نمی خواهم که برگردی،نمی خواهم
بپرسی حال و احوالم ، که از آن خوب آگاهی
و من عزم سفر دارم بدون همسفر آری
برو لطفا نکن دیگر مرا چون سایه همراهی
#یاسررشیدپور
شاعر یاسررشیدپور
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو