شب تا سحر گریستم من از برای کابل
آتش و خون خیمه زد اندر سرای کابل
فتنه و ظلم و ستم آه و فغان و ماتم
به آسمان ها رسید شور و نوای کابل
نسیم و بوی طرب فضای آرام شب
غبار غم شد آخر آب و هوای کابل
گلشن و رنگ بهارآن همه نقش ونگار
کلبه ای ویرانه شد شهر صفای کابل
زندگی با درد و غم دیدهء ما پر زنم
یاران ز آه گوید جانم فدای کابل
آتش و خون خیمه زد اندر سرای کابل
فتنه و ظلم و ستم آه و فغان و ماتم
به آسمان ها رسید شور و نوای کابل
نسیم و بوی طرب فضای آرام شب
غبار غم شد آخر آب و هوای کابل
گلشن و رنگ بهارآن همه نقش ونگار
کلبه ای ویرانه شد شهر صفای کابل
زندگی با درد و غم دیدهء ما پر زنم
یاران ز آه گوید جانم فدای کابل
شاعر یار محمد یاران
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو