قاسم پیرنظر
یتدت هست ؛ نه ؟
یاد فصل عاشقی دلدادگی هامان بخیر
یادمستی ها و اعجاز نـــگاهامان بخیر
پشت باغ کدا خدا نصرت که یادت هست ؟ نه
یاد آن گلــــــبوسه ها از کنج لبهامان بخیر
*
آمدم یکسال بعد از رفتنت
عهد بندم و پیمان نشکنم …؟
میخورم سوگند ای دریا ؟ الست
از تو بر داور شکایت می کنم
*
سرم گرم خیالت بود آمد یادم آن لحظه
به عاشق بودنم مُهری زدی عاشق ترم کردی
چه شیرین است این لحظه که گم در خاطراتم من
بگوش غم زدم سیلی ، تو شادی باورم کردی ؟
*
بزن مطرب که من دور از دیار افتاده ام امشب
بگو ساقی ببارد می ؛ ندارد تاب هجران دل …؟
به اصرار منی در من شدم مهمان تو امشب
بزن جامی قیامت کن بخوانم توبه را باطل ..؟
*
تمام شیره جانم فدای قد تو شد
زمان بهره بری عاشق بهاره شدی ؟
چو معترض شدم از خانه دلم رفتی
من اشکبار تو ، تو طعنه با اشاره زدی
*
رهی که رفته ای از آن ، گرفته رنگ سکوت
نشسته عمق وجودم نبودنت امشب
در این کشاکش وحشی ترین غروب خزان
چه میکند دل در انتظار من با تب …؟
*
عطر شالم را تکانـیدم بدامان نسیم
تا رساند بر شمیمت بلکه یاد آری مرا ..؟
من به دنبال تو چون آهوی مشتاقم بدام
صیدصید من اگر صیاد بشمارم ترا ..؟
*
پیرنظر “سلیم ”
بخش چهار پاره | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران