دوباره دل به یادت زد، گناه آغاز شد یارا،
هوس لبخندِ شیرینت، شرارِ راز شد یارا.
به توبه خسته بودم، توبه هم از من گریزان شد،
که توبه با تو، شیرینتر ز صد اعجاز شد یارا.
به جرمِ عشق، عمری با خودم تکرار میکردم،
که هر چه بود از این دل، به یادِ ناز شد یارا.
اگرچه عمر کوتاه است و دنیا بیوفا، اما
تو ماندی در دلم، ماندی، همین ممتاز شد یارا.
نه از گناه میترسم من، نه از توبه پریشانم،
که بیگناهترین دردِ جهان، ناز شد یارا.
دلم هنوز دلتنگ است، هنوزم بیقرارت من،
دوباره گناه خواهم کرد، اگر آغاز شد یارا.
✒️ یعقوب پایمرد ✅ زَلَقی


