قالب شعر: شعر نیمایی
هر زمان دخترکی روی لبانش گل سرخی دارد
باز من توی همان حال و هوای طرب انگیز دبیرستانم
باز هم هشت کتاب
زیر میزم باز است
باز هم زیست شناسی
مبحث هورمون ها
من چه مستم امروز
و تمام بدنم می خارد
همکلاسی هایم
نصفشان دختر اگر می بودند
پردۀ پنجرۀ مدرسه مان پردۀ الفیه نبود
باز من تب دارم
و سراپا خیسم
از پس پرده چه خواب خنکی می آید
می گذارم سر خود را بر میز
چشم ها را می بندم
و لبانم را می لیسم
دلکم عاشق یک دخترک بی نام است
که سر میز بغل دستی جایش خالی است
دخترک روی لبانش گل سرخی دارد
دخترک می خندد
من می خندم
دخترک روی لپ من گل سرخی می کارد

