فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 6 مرداد 1403

گفتم ترانه ای و جهــــانم به کام شد (بوالفضول الشعرا )

بوالفضول الشعرا        

ترانه گو

گفتم ترانه ای و جهــــانم به کام شد

شعرم انیس و مونس ریم دام دارام شد! 

 

بر پنج خط حامل موزیک خط کشید

بر روی گام ،گام زد و بی لگام شد!

 در بیت بیت بنده به پا شد تحولات

عمر کلیشه های قدیمی تمام شد 

یک مصرعش: “چشات چه قشنگه جیگر طلا!”

آن دیگری: “شراب لبت رو میخوام!” شد!

 هر جا ترانه هایِ مکُش مرگ من رسید

 خلقی ز  ذوق سکته زد و قتل عام شد!

 موسیقی بدون کلامی نیافتم 

  الا که شعر خوشگلم کلام شد

شش قطعه را داداش خودم خواند و یک شبه

در کلّ شهر صحبت “دی جی غلام” شد! 

(البته قبل نشر کاست -بنده شاهدم-

اجرای آزمایشی اش در حمام شد!)

  استاد هم یکی دو ترانه ز بنده خواند

یعنی   ز بعد مخ زنی بنده خام شد!

  آن دلبری که بود جفاکار،  شد مدرن

ظرف سه سوت خوشگل شیطون بلام شد!! 

آن مورد قدیمم اگر بود بی وفا

این مورد  جدید من اِند مرام شد! 

حیف از نبوغ طبع من خُل که بی جهت

در پای عشق دلبر اُمّل حرام شد!  

*وقت سحر بداهه غزل گفتنم گرفت

تا هفت بیت آن بکنم جور، شام شد!!