گر جـام غم فرستـی، نوشم که غم نبـاشدکانجـا که عشق بـاشـد، این مایه کم نبـاشدسودای تـست در جـان، نقشت درون سینهحـرفـی بـرون نـیـفـتـد تـا سـر قـلـم نـب…
گر جـام غم فرستـی، نوشم که غم نبـاشد | کانجـا که عشق بـاشـد، این مایه کم نبـاشد |
سودای تـست در جـان، نقشت درون سینه | حـرفـی بـرون نـیـفـتـد تـا سـر قـلـم نـبــاشـد |
مـن خـود فـتـوح دانـم مـردن بـه تـیغـت، امـا | بـر تـیغ تـو چـه گویی، یعـنی سـتـم نبـاشـد؟ |
خـونـم حـلـال بـادش تـا کـس دیـت نـجـویـد | کـاندر قـصـاص خـوبـان قـاضـی حـکم نبـاشـد |
ای دوسـت، تـا نخـندی بـر پـای لغز عاشـق | دانی که مسـت مسـکین ثـابـت قدم نبـاشـد |
نزدیک اهل بینش کور است و کور بی شک | عاشق که پیش چشمش رنگین صنم نباشد |
گفتـی که عـشـق نفتـد تـا خـوب نبـود، آری | نـارد شـراب مـسـتـی تــا جـام جـم نـبــاشـد |
ای بـاد صـبـحـگـاهـی، کـافـاق مـی نـوردی | گر دیده ای، نشـان ده، جـایی که غم نبـاشد |
خسرو، تـو خودنشینی بـا عاشقان، و لیکن | در صـیـدگـاه شـیـران سـگ مـحـتـرم نـبـاشـد |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج