ابر گریان غروبم که به خونابه ی اشک می کشم در دل خود ، آتش اندوهی را سینه ی تنگ من از بار غمی سنگین است پاره ابرم که نهان ساخته ام کوهی را آسمان گریه ی…
ابر گریان غروبم که به خونابه ی اشک می کشم در دل خود ، آتش اندوهی را سینه ی تنگ من از بار غمی سنگین است پاره ابرم که نهان ساخته ام کوهی را آسمان گریه ی مستانه کند بر سر خاک بینوا من که درین گریه ی من ، مستی نیست همچو مه ، کاهش من از غم بی فردایی است همچو نی ، وحشتم از باد تهیدستی نیست آسمان ، بستری افکنده ز خاکستر ابر آتش ماه درین بستر سرد افتاده ست دل خونین مرا بستر غم خوابگه است خال سرخی است که بر گونه ی زرد افتاده ست در دل این شب تاریک ، تو فانوس منی گرد تو ، خرمن باران زده ی هاله ی تست آبی و ناله ی تو یخ زده در سینه ی سنگ چشمه ی خشک دلم منتظر ناله ی تست ای که در خلوت من بوی تو پیچیده هنوز یاد شیرین تو تا مرگ همآغوشم باد ابر تاریکم و از گریه ی اندوه پرم حسرت دیدن خورشید فراموشم باد
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج