فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 5 مرداد 1403

گرگ و میش

مرتضی (اشکان) درویشی

برف می بارد زمستانی دگر تاسیس شد

رخت غم همچون کفن پوشیده بر پردیس شد!

سوز و سرما می زند دندان شیری را به هم

نسخه هایی سرد از دوزخ به ما تخصیص شد

گرگ ها در سرزمینم در لباس میش گرم

بره ها را برف و سرما…سوز و غم تدریس شد

با مرام گرگ ها هر زنده ای را می درند

هر که مرگش می رسد در بیشه اش قدیس شد!

کاش بارانی نبارد چون که دختر بچه ای

زیر بارش های دیشب فال هایش خیس شد

مادری با چادرش می خواست تسکینش دهد

کودکی تب دار یخ می بست تا…. تندیس شد!

هر که بامش بیش جامش بیش حرفش پیش تر

در سکوتت خانه کن وقتی جوابت هیس شد…!

مرتضی (اشکان) درویشی

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: سایت شعر ایران