ما از نژاد آتش بودیم همزاد آفتاب بلند اما با سرنوشت تیره خاکستر عمری میان کوره بیداد سوختیم او چون شراره رفت من با شکیب خاکستر ماندم کیوان ستاره شد تا…
ما از نژاد آتش بودیم همزاد آفتاب بلند اما با سرنوشت تیره خاکستر عمری میان کوره بیداد سوختیم او چون شراره رفت من با شکیب خاکستر ماندم کیوان ستاره شد تا برفراز این شب غمناک امید روشنی را با ما نگاه دارد کیوان ستاره شد تا شب گرفتگان راه سپید را بشناسند کیوان ستاره شد که بگوید آتش آنگاه آتش است کز اندرون خویش بسوزد وین شام تیره را بفروزد من در تمام این شب یلدا دست امید خسته خود را دردستهای روشن او می گذاشتم من در تمام این شب یلدا ایمان آفتابی خود را از پرتو ستاره او گرم داشتم کیوان ستاره بود با نور زندگانی می کرد با نور درگذشت او در میان مردمک چشم ما نشست تا این ودیعه را روزی به صبحدم بسپاریم
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج