گُل آلوده ی همبستر خار از حرکاتش پیداست
دامنِ پاک شقایق راببین !از وجناتش پیداست
دامنِ پاک شقایق راببین !از وجناتش پیداست
ناصحِ بی عمل از لافِ سخن پنهان نیست
در طلوعِ صبحِ فردا ، کلماتش پیداست
چاوش از صبحِ ظفر قصه چرا می گویی؟!
جنگ را فتح و شکست از تلفاتش پیداست
مجلس ترحیم درویشی فقیر و بی نواست
از حضور حاضرین و صلواتش پیداست
بوی پیراهن یوسف که شفا می داد چشم
طی دوران بی اثر شد،اثراتش پیداست
نافِ مَه رو، گِره انداخت به دامان جفا
نافه ی ناب خُتَن از نفحاتش پیداست
رود آرام عمیق است نَه آن نهر خروش
آن درختِ سر به زیر از برکاتش پیداست
و به تمثیل همین گفته، دِلَت خوش “کیوان”!
حُسنِ کارِ مومن از خمس و زکاتش پیداست
شاعر کیوان بخشی پور
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو