هما تیمورنژاد
برف سنگین نگاهش بر سرم بارید و رفت
بعد آن آغوش گرمش از تنم برچید و رفت
هر چه گفتم مبتلایم من به آن چشم سیاه
با دو چشمش عشوه هاکرد دلبرم ،خندید و رفت
بعد آن باغ نگاهم عصر پاییزی سرد
آمد و یک سیب حسرت از نگاهم چید و رفت
تیر مژگانش چو حک شد بر دل آبانی ام
جرعه ای از دخت انگور لبم نوشید و رفت
دی گذشت و بهمن غم بر سرم آوار شد
عطر اسفند غمش رابر دلم پاشید و رفت
دل به دریایش زدم آن دزد دریایی ولی
گنجه ای از عشق و احساس از برم دزدید و رفت
هما تیمورنژاد
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران