واى از آن عشقى كه در دلدادگان ، بيداد كرد
داد از آن جورى كه بر انديشه فرهاد كرد
داد از آن جورى كه بر انديشه فرهاد كرد
هر كجا ديدى كه شمعِ سركشى خاموش شد…
ميشود صد بار، نفرين بر صداى باد كرد
گاه اگر مخروبه اى وُّ رد پايى ديده اى
ميتوان يادى زِ يارانِ دهِ آباد كرد
گه اگر ديدى كه شب از پشت شب سر ميزند
بايد از غم دم زد و اين بغض را فرياد كرد
هر كجا باغى گرفتار خزان ديدى ، بدان
ميشود از خنده هاى دلنشينى ياد كرد
از قفس آزاد شد …اما قنارى ، پر نزد..!!
كاش ميشد شعله اى را در دلش ايجاد كرد
ديده ى گريانِ مردى را بخاطر داشتم..!!
كاش ميشد چشمِ او را با نگاهى شاد كرد
گريه هايم را طلوعِ من اجابت كرده بود
يك نظر كافيست ، يادِ لحظه ى ميلاد كرد…
#كارن_مقدم
شاعر کارن مقدم
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو