پیچیده دراین دشت عجب بوی عجیبی
پیچیده دراین دشت عجب بوی عجیبی

بوی خوشی از نافه ی آهوی نجیبی

یا قافله ای رد شده بارش همه گلبرگ

جامانده از آن قافله عطر گل سیبی

یک شمه شمیم خوش فردوس ..نه پس چیست 

پس چیست عجب بوی خداوند فریبی

کی لایق بوی خوشی از کوی بهشت است 

جانی که ازاین عطر نبرده است نصیبی

این گل گل صدبرگ نه هفتاد و دو برگ است 

لب تشنه و تنهاست چه مضمون غریبی

با خط چلیپای پرازخون بنویسید 

رفته است مسیحایی بالای صلیبی

پیران همه رفتند جوانان همه رفتند

جز تشنگی انگار نمانده است حبیبی

گاهی سر نی بود و زمانی ته گودال 

طی کرد گل من چه فرازی چه نشیبی…