شعرِ سپیدِ من برای سرخیِ دل نیست
از دل سرودن هم؛ یقین، یک کارِ مشکل نیست
احساسِ شعرم، درد دارد، از نبودِ عشق
با که، بگویم که: مرا یک یارِ همدل نیست؟
دردِ دلم، دلمردگیهای مداوم هست(۱)
دستی برای عاشقیهایم، حمایل نیست
پیراهنِ تنهاییِ من، پارگی دارد
«بهرِ رفو کردن» ولی، سوزن به منزل نیست(۲)
کشتیِ جان، در ورطهی غمها شکستهستو
دیگر قدمهای دلم را هیچ، ساحل نیست
با اینهمه، پژمردگی، انگار ماوایم
جز خفتنِ هموارهها، در بسترِ گِل نیست
زهرا حکیمی بافقی (کتاب نوای احساس)
پ. ن:
(۱) نکتهای پیرامون کاربردِ فعلِ «هست» از کتاب آوای احساس:
توضیح مفصّل درخصوصِ کاربردِ فعلِ «هست» را مجالی فراختر میطلبد؛ در دستور زبانهایی که برای زبان فارسی نوشته شدهاست، برای مفهومِ فعلِ «هست» بیشتر به معنای «وجود داشتن» اشاره شده است؛ در اینجا تنها به نکتهای که_شاید در کتابهای دستور زبان، کمتر بدان پرداخته شدهاست_ اشاره میشود:
گاهی کاربردِ فعلِ «هست» رسانای مفهومی اسنادی است و برای نوعی تاکید، پیرامونِ مطلبی خاص کاربردمییابد؛ مانند این بیت از نظامی:
بسم الله الرحمن الرحیم
هست کلید در گنج حکیم
تهمتن چنین پاسخ آورد باز
که هستم ز کاووس کی بینیاز
و نیز این بیت از شاهنامهی حکیم طوس:
خداوند کیوان و بهرام و هور
که هست آفرینندهی پیل و مور
و نمونههای دیگری که از این مفهوم در ادبیات فارسی؛ بهویژه شاهنامهی فردوسی وجود دارد.
زهرا حکیمی بافقی، مقدمهی کتاب آوای احساس (260 غزل همراه با معرفی اشعار سرخابی) اصفهان: نشر نقش نگین، ۱۳۹۸.
(۲) پروین عزیز سرود:
بس رفو کردم ندانستم که عمر
صد هزارش پارگی بر دامن است
گفتمش لختی بمان بهر رفو
گفت فرصت نیست وقت رفتن است
روزگارانتان سرشار از حسّ مثبت!

