پژواک عشق
منم آن ریشه ی در خاک که افلاکم نیست
آن درختم که بجز زخم تبر چاکم نیست
شاخ و برگ پرم از دست جفا خشکیده
از کویری که در آن هرزه علفها کم نیست
خسته از جور زمان مثل سپیدار کهن؛
تیغ هر بی خردی لایق خاشاکم نیست
آستین خانه ی ماریست که یارش خواندم
شانه ی پاکم و آن نسبت ضحاکم نیست
از نگاری که دل مستم مرا سوزانده
آن زمینی که در او ریشه زند تاکم نیست
از زمانی که غزل خوان شدم از گرمی مهر
مصرعی از غزلت خانه ی پژواکم نیست
دل نسرین به شب ِ موی پر امواج تو گفت
دل به دریا زدم از حادثه ای باکم نیست
#نسرین_حسینی
3/6/99
از📚
#اینجا_آسمان_سرخ_است
- 2
2