روزها رفت و سال شد ، آخر
زنده باشی ، خدا تو را یاور
زنده باشی ، خدا تو را یاور
وه چه نیکو شده است تشبیهش
شغل آموزگار و پیغمبر
من ندانم چگونه بنویسم
مدحت ای مهربان تر از مادر
تو توان داده ای به نو گل من
تا که بنویسد و کند از بر
کِی توانم ز خاطرم ببرم
کِی شود لحظه ای از آن بهتر
وای عجب روز پر غروری بود
خستگی از وجود من شد در
با دو دستان کوچکش ، پسرم
روی کاغذ نوشته بود،،، مادر ،،،
شاعر پروین جهانگیر عصر
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو