فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 20 تیر 1404

پایگاه خبری شاعر

پرویز جنتی محب – غزلِ پشت گوش افتاده

شبیه یک غزلِ پشتِ گوش افتاده –
و رودی از تب و تاب و خروش افتاده؛

رسوب کرده تمام ترانه ها در من
و اشتیاقِ من از مرزِ جوش افتاده

نمی کنی تو نگاهم، نمی دهی گوشم؛
من آن تمایل از چشم و گوش افتاده

جویده شد همه ی خاطرات تو/ انگار-
میان خاطره های تو موش افتاده

به عمقِ چشم تو از بس که دست و پا زده «من»؛
خموش گوشه ی چشمت ز هوش افتاده

نزن تو پلکْ فقط لحظه ای که از چشمَت
بگیرم این «من» را که خموش افتاده

شاعر پرویز جنتی محب

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو