فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 22 تیر 1404

پایگاه خبری شاعر

پرویز جنتی محب – بن بست

موی شرابیِ تو وُ من مستْ در دستِ تواَم
باران و چتر و بوی خاک؛ من دستْ در دستِ تواَم

من مستْ در دستِ تواَم؛ هر كار می‌خواهی بُکن
من را بسوزان، دود کن؛ «دَربست» در دستِ تواَم

ـ جز «شیش‌وهشتِ» دستِ بارانْ روی سقفِ چترمان ـ
بانو، تمامِ شهر در خواب است؛ در دستِ تواَم

با تو قدم در کوچه‌های خیسِ از پاييز و برگ؛
حالا میانِ کوچه‌ای بُن‌بستْ در دستِ تواَم

با چشم‌هاي خود مرا درگيرِ يك پرواز كن
من را بگیر از این جهانِ پَست؛ در دستِ تواَم

وقتی در آغوش منی، اصلاً خیالت تختِ‌تخت؛
تا من وَ تو هستیم و دنیا هست، در دستِ تواَم

#پرویز_جنتی_محب

شاعر پرویز جنتی محب

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو