پای دامان وطن خون شهیدان ریخته
خون عاشق پیشهگانِ مردمِ فرهیخته
ما به شیدایی بلند آوازهایم، اما چه سود
سایهی سنگین غم بر آسمان آهیخته
ترس دلها را تصرف کرده و امید نیست
شادی از جان و دل خاک کهن بگریخته
ظلمت از یکسو سکوت از سوی دیگر مرگبار
وسعت اندیشه را با سر به دار آویخته
هر شب آهنگِ دلِ خونگشتهی این سرزمین
بند بندِ نالهی نی را به شور آمیخته
شعلهی آهی که اینک در دل خاکستر است
تا ببینی آتشی جانانه بر انگیخته
هرگز این آتش فرو ننشیند از دامانتان
چونکه بر خاک وطن خون سیاوش ریخته
محمد_حسین_نظری