شاهد رحمانی
آی سهراب
چه شد دانستی
خانه ی دوست کجاست
هدف از خانه ی دوست
نکند خانه ی بی دغدغه ایست
کنج هر دیوارش
دوستانی بنشینند آرام
مثل آنجا که فریدون می خواست
آی سهراب
بگو قصد تو از خانه ی دوست
نکند خانه ی دوریست که بر روی درش
بر سر برگ گلی با قلم سبز بهار
بنویسیم ای دوست
خانه ی ما اینجاست
مثل آنجا که فریدون می خواست
آی سهراب
بگو قصد تو از دوست که بود
رفقایی همه آسوده و خوش
که فقط یک سبد از بوی گل سرخ
به تو هدیه کنند
مثل آنان که فریدون می خواست
آی سهراب
سوالی که تو مطرح کردی
قرن ها دغدغه ی انسان هاست
و اگر قصد تو از دوست، خداست
یا اگر خانه آن دوست که گفتید، کجاست
خانه ی امن خداست؟
او همین جاست، هم آنجا
همه جاست…
بخدا از رگ گردن به تو نزدیک تر است
خانه ی دوست دل است
خانه ی دوست دل است
رحمانی.شاهد
بخش شعر نیمایی | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران