و مي گريد غمش را نيمه جان آهسته … آهسته/بهروز سپید نامه
و مي گريد غمش را نيمه جان آهسته … آهسته
كنار تشت زر با خيزران آهسته … آهسته
دو دست كوچكش بر مي كشد ديباج را از تشت
نمايان مي شود ماه نهان آهسته … آهسته
چو خورشيدي كه سر بر مي زند با شور و شيدايي
ز پشت پرده هاي آسمان آهسته … آهسته
نگاهش مي خورد پيوند با لبخند محزوني
كه مي ريزد عقيق و ارغوان آهسته … آهسته
ميان تشت خون مي لغزد انگشتان لرزانش
به روي گونه هاي مهربان آهسته … آهسته
و مي بويد چو گل هاي بهاري زلف خونين اش
و مي ريزند با هم هردوان آهسته … آهسته
نگاهش مي رود سوي غروب و گرد اندوهي
كه مي بارد به روي كاروان آهسته … آهسته
نفس از سينه اش پر مي كشد – پرواز بي برگشت-
به سمت وسعت رنگين كمان آهسته … آهسته
شكوفا مي شود در مقدمش دروازه هاي عرش
به آهنگ مفاتيح الجنان آهسته … آهسته
و زينب مي گدازد همچنان آهسته … آهسته
و زينب مي گدازد همچنان آهسته … آهسته