وقـت صـبـوح شـد بـیار آن خـورمه نقـاب اراز قــدح دو آتــشــی خــیـز و روان کــن آب رامـاه قـنـینـه آسـمـان چـون بـفـروزد از افـقدر خـوی خـجـلـت افـکـن…
وقـت صـبـوح شـد بـیار آن خـورمه نقـاب ار | از قــدح دو آتــشــی خــیـز و روان کــن آب را |
مـاه قـنـینـه آسـمـان چـون بـفـروزد از افـق | در خـوی خـجـلـت افـکـند چـشـمه آفـتـاب را |
وقت سحـر که بـلبـله قهقهه بـر چـمن زند | سـاغر چـشم من بـخـون رنگ دهد شراب را |
بسکه بسوزد از غمش ایندل سوزناک من | دود بـــرآیــد از جــگــر ز آتــش دل کــبـــاب را |
چـون بـت رود سـاز من چـنگ بـساز در زند | مـن بــه فــغــان نـواگــری یـاد دهـم ربــاب را |
گـر بـه خـیال روی او در رخ مـه نـظـر کـنـم | مـردم چــشـمـم از حـیـا آب کـنـد سـحـاب را |
دست امید من عجب گر بـه وصال او رسد | پـشـه کـسـی نـدید کـو صـید کـند عـقـاب را |
چـون مـه مـهربـان مـن تـاب دهد نغـولـه را | در خـم عـقـربـش نـگـر زهـره شـب نـقـاب را |
خواجـو اگر ز چشم تـو خواب بـبـرد گو بـبـر | زانکه ز عشق نرگسش خواب نماند خواب را |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج