ساحلِ ابرو وسیع و موجها رنگین کمان
بی محابا رفته ام در بحر آن موج گران
کشتی از لنگر تهی ، سرگشته و غرق خمار
عرشه سکّاندار او در عرصه های بیکران
موج طوفانی و نرگس ! در شگفت ام از خیال
ابرِ بی رحمِ غضب ، آرایشِ از رنگین کمان
اژدر افکن ، دل شکن ، ساحل که دیده تاکنون
تیر مژگانَش مهیّا ، پرِّ پیکان ، سایبان
آفرین دارد دلی که زد به دریای کمال
غرق شد در ساحل اسرار حیرت جاودان
از محامد انتظار عقل و هشیاری مدار
در خیالش موجها طوفانی اند و بی امان
پاره های کشتی اکنون در سواحل ، زرنگار
می درخشد چون ستاره روی سطح کهکشان
شاعر ودودخواه
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو