هوای خانه چه سرد است، سرد و پاییزی
دلت قرار ندارد مگر که بگریزی
دلت قرار ندارد مگر که بگریزی
برو بزن به خیابان به کافه های شلوغ
مگر تمام شود درد و رنج و خونریزی
برو بزن به خیابان به کافه های شلوغ
به هر کجا بروی هست سرد و پاییزی
پر از حیات و نشاطند مردم این شهر
ولی تو مرده ی مرده، ز مرگ لبریزی
بگیر باز در آغوش در خیال خودت
زنی که رفت و ز دوریش اشک می ریزی
هوای شهر چه سرد است، سرد سرد وَ سرد
ولی گناه خزان نیست، خویش پاییزی
شاعر هومن علمی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو