فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 17 مهر 1403

پایگاه خبری شاعر

همیشه با منی مادرم !

علی سپهرار

سلام از من بتو مادر پس از ده سال فقدانت

سلامی از سرِ سوگت پس از فقدان سوزانت

چه میشد گر زمان ما ، به روز دور بر میگشت؟

به آن روزی که میگشتم ، دوان بر دور دامانت

پدر خندان و دستِ پر ، سلام و بوسه ای میکرد

ز ما پنهان میفکند او نگاهی سوی چشمـــــانت

بهنگام سفرهایم بســــــــوی دور نامعــــــــلوم

به جامی آب و قرآن و دعا و آه و حرمــــــانت

صفیر و نالهً جاده ، افق ، دشنـــــــــــام راننده

دمادم همسفر با من ، غم چشمان گریــــــانت

زمانی خانه روشن بود ، اصول دل فراهم بود

درونش دولت عشقت ، حیاطش نیز میــــــدانت

گهی نوحه گهی روضه ، تنت از گریه در لرزه

شبی جشنی پر از غوغا ، شبی شام غریبـــانت

به آهنگ غم و شادی ، همه فریـــــــاد میکردیم

تو هم محزون و خندان همره ما ، جان بقربانت !

کنون جنّت بزیر پا ، تو آن بالا و من تنـــــــــها

وکالت کن مگر هم در عَدَن گشتیم طفــــــلانت

مبادا ! این که نفرین است ، چه گویم کودکی این است !

بخواب آرام و راحت کن ، در آن فردوس سامانت

اگر رویم به خورشید و به پشتم مه فشانی هاست

اگر پروانه وش منظومه ای بر گرد پیمــــــــــــانت

ببخشا سوی تابش را که خامــــــــوشم چنان ابری ،

که میبارد چو اشکی بر مزارت ؛ گشته بارانت !

اثیر از سوگ تو مملو ، مزارت دور و فکرش تو

خدایا محو کن غم را ، بیفشان گرد احســــــــانت !

علی سپهرار
«اثیر»

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: سایت شعر ایران