اله یار خادمیان
اگر چه کور باشد چشم عبرت گیر استبداد
یقین خون تو خواهد داد کاخ فتنه را بر باد
همین خون مقدس جان دهد خشم مقدس را
هزاران مرد بر خیزد به دفع فتنه و بیداد
همیشه زنده باشد عشق انسانهای وحدت بخش
کجا ویران شود نقشی که شد با دست حق ایجاد
نمی داند یهودی مسلک، این سلمان شیطان خو
که جز آثار زشتی نیست بر نقش ستم بنیاد
ندانستی ستم کردی به خود ای ننگ انسانی
کجا دریا شود خشکیده از طوفان طغیان زاد
نداستی اگر یک هسته را بر خاک افکندی
هزارا ن شاخه می روید هزاران هسته ی فریاد
نمر هر گز نمیرد تا حقیقت باشد و حق جو
تو اکنون مرده ای، سفیانی از سیره ی شیاد
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران