قالب شعر: شعر نیمایی
با تپش های افق
از پشت کوه های بلند
به تماشای سحر بر خاستم
هنوز شبنم ستارگان
در چهره آسمان پیدا بود
تا عطر حضور نور
چشم هایم بی تاب
که در های نيايش باز شد
و پهنه آسمان
در مقدم روشنایی گل کرد
نخ های سفید نور
از باغ افق تابیدند
و زمین بیدار شد
سرود زیبای سحر
از گلدسته های شهر
آسمان را پر کرد
قدم هايي یکرنگ
در خلوت کوچه ها
به راه افتادند
و چهره زیبای نيايش
از پنجره ها لبخند زد