رضا شیخ فلاح لنگرودی
دون کیشوت می شوم
گاهی،
قلم در دست
به جنگ خویش می روم
آسیاب های بادی
در من
فراوان تر از من اند
و غلامک درونم
مزورانه
هندوانه زیر بغلم می گذارد
اسب پیر ،
باور ندارد که نفس بریده
و در من ،
شکست های احمقانه
تکرار عادتی دیرینه است ….
#ر.ف.لنگرودی 94/7/13
بخش شعر سپید | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران