باور کن از شکوه غمت پر شکسته ام
در سایه سار هیبت ماتم نشسته ام
جامم تهی است از می نابی که سرکشم
دل جز به روی ماه تو هرگز نبسته ام
کابوس های هر شب من خیره تر زپیش
افتاده بر روح و روانم که خسته ام
ای آسمان خسوف مرا دربدر نکرد
هستم هماره بر سر عهدی که بسته ام
از پرتو نگاه خودت بر دلم بتاب
تا هیچ کس گمان نبرد ورشکسته ام
یادت طلوع شعر تر است از خیال من
این طبع را بیاد تو من پر نبسته ام
دست از وجود شسته ام از عشق ناب تو
در را به روی هر چه جز این عشق بسته ام
من نغمه ام که جان تو را افکنم به شور
هر چند از وجود خودم هم گسسته ام
شاعر نسرین سادات غضنفری خوانساری
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو