ققنوس
خیالم با خیالت راهی شبهای طولانی
صبوری رانمیدانم مگرحالم نمیدانی
نگاهم می کنی اما تمنا را نمی بینی
سکوت پلکهایم را تو در چشمم نمی خوانی
منم ققنوس چشمانت به شوق آتش وصلت
بسویت می کشم پر را ولی بالم بسوزانی
شبم شب ناله آرام وقرارم برده از دل
بیا و ماتمم بردار ، ای زیبای کنعانی
جهان من بدون تو به یک اَرزن نمی ارزد
زمرد در نگاه توست ، ای گنج سلیمانی
اسیرم کرده ای با عشق وخوشترایدم ان دم
که نازچشم تو کرده مرا در سینه زندانی
بغییر از فصل پاییزم بهاری نیست درجانم
خزان در باغم افتاده نمیبینی نمیدانی
اگرچه سوخته هجرت کنون گلبرگ نسرینم
ولی هرچه توفرمایی و هرچه مصلحت دانی
نسرین_حسینی
شاعر نسرین حسینی شیرازی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو
