دوباره شب شد و ترا ،دلم رها نمیکند..
تونیستی و فکر تو،رها مـــرا نمیکند..
دوباره بغضِ لعنتی چو،گیر کرده درگلو،
به هق هقِ گریه و من،به اعتنا نمیکند..
به دفتر و کتاب دل ھمیشه می سرایمت،
دوباره شب شدو،ببین، قلم چه ھا نمیکند..!
سحر شدوغزل تمام؛ولی دلم بیادِ تو،
غزل تویی،غزالِ دل؛ چون و چرا نمیکند..!!
دوباره مانده ام من و سوالھای بی جواب،
بگو فقط درد مرا از چـــــــه دوا نمیکند…؟؟؟؟!
“نسرین حسینی”
شاعر نسرین حسینی شیرازی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو