سنجاقک
آفرینش از مکتوم ماندن اش لذت میبرد
که بازوهای سنجاقکی ام را باز کردم
برکه را به امان خدا بستم
و دعای باران ام روح ترک خورده ی برکه را ترکاند.
کسی شاخک های سنجاقکی ام را صدا داد
کسی بازوهای سنجاقکی ام را وزش داد
که من تنها مجاری این مرداب ام
که ترکیده
که من سنجاقک ام.
دل ام هوای کندن بال های سنجاقکی ام را دارد.
دل ام هوایی شده.
با همین بال های پوست پیازم نگاه میکند.
تشنج بال های ام را میبینی؟
*******
الف
رخ ام را
به رخ شما نمیکشم
که اصلن نیستم
نیست که نمیتواند بکشد
حالا هرچند رخ
و شما قهارترین قمارباز رخ دادها هستید
که آس آن بر باد رفته
و برگه ای به قطع دیگر ندارد
و من از بلندترین قله ی دنیا
منفعلانه
گریه میکنم
با آغاز “الف” اش
که ابتدای من است.
با آحاد.
بام جهان سلاااااااااام!
خدا عمرتان دهاد هاد!
عمر ندیدم من، ترس آحاد حاد!
خدا مرگتان دهاد هاد!
که ترس، آحاد کوچکی ست ای ست.