فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 25 بهمن 1403

پایگاه خبری شاعر

نسترن صمدپور – سقا

به نام خدا

(( سقا ))

افتاده گوشه ی نهر، دستی و مشک ِ پاره،

ویران شده امیدش، دیگر نمانده چاره.

می ریزد از دو چشمش، خون جای اشک هر دم،

بر جسم ناتوانش، آتش زند شراره.

بی تابی ِ سکینه(سلام الله علیها)، آید به یادش ای وای،

مانده به راه سقا، با چشم پُر ستاره.

لب های خشک اصغر(علیه السلام)، دلتنگی ِ رقیه (سلام الله علیها)،

بنشسته بر دل او، غم های بی شماره.

غصه ی بی کسی و ، تنهایی برادر،

داغی نهد به جان و ، بر قلب او هماره.

بنشسته رو به رویش، زهرا (سلام الله علیها) به آه و ناله،

با چشم بسته سقا، او را کند نظاره.

با آخرین توانش، می گوید ای برادر،

باز آ ببین نشسته، مادر در این کناره.

با قامت خمیده، خود را رسانده مولا،

تکثیر گشته سقا، صدها، هزار باره.

با من بگو چرا تو، اینگونه پر کشیدی؟

بعد از علی(علیه السلام) شکستی، پشت مرا دوباره.

آخر چگونه بی تو، راهی ِ خیمه گردم؟

ماند(مانَد) به گوشه ی نهر، این جسم ِ ماهْ پاره.

برخیز اهل خیمه، چشم انتظار آبند،

ساقی تمام بنما(بِنْما)، این کار ِ نیمه کاره.


شاعر نسترن صمدپور

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو