(( خاطرات زخمی ))
در خانه ی دل حیدر (علیه السلام) پر از غم است،
زیرا ز باغ و بهارش، گلی کم است.
پرپر شده به زیر هزاران خزان و درد،
آن گل که حاصل گلزار خاتم(صلی الله علیه وآله) است.
از وقت پرکشیدن او چشم دخترش،
می بارد و شراره ی اشکش دمادم است.
بنگر جهان ز داغ تو گشته سیاه پوش،
جانی از آن جهان، که سرآغاز آدم است.
بی تو سیاه و سرد شده خانه ی علی(علیه السلام)،
خانه که نیست، کوهی از آوار و ماتم است.
باران که می زند آتش به جان من،
می سوزدم، ولی افسوس نم نم است.
از داغ تو شده جسمم جدا ز جان،
تنها مزار تو تسکین و مرهم است.
آنقدر بعد تو از کوفه خسته ام،
از کل شهر، فقط این چاه محرم است.
گوشه نشین شده ام ز مرور خزان تو،
کار تمام روز و شبم آه مبهم است.
مسمار و آتش و دیوار و در همه،
از بهر قتل تو زهرا(سلام الله علیها) فراهم است.
آتش کشیدن و بی رحمی و جنون،
تنها برای کمی مال و درهم است.
از بین این همه داغ و بلا و درد،
آه تو پشت در، به دل زارم اعظم است.
گرچه نشد که خم کنم مسمار در ولی،
پشتم به زیر داغ تو زهرا(سلام الله علیها) ببین خم است.
شاعر نسترن صمدپور
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو