دست غزل بسته و من پای به غصه بسته ام
کمی به خواب من بیا ، در قفس شکسته ام
پیش غرور تو کم و گمم به پیش چشم تو
از این هراس بی کسی عجب به گل نشسته ام
دلم هوای بودنت سرم امید دیدنت
محال در محال شد از انتظار خسته ام
شکنجه در غروب های تلخ و روزها نبود تو
از نفس گرفته ام دست به سینه گشته ام
تاب و توان خسته دل می رود و می شکنم
طعنه نزن به گریه ها ز دام مرگ جسته ام
پرواز تا اوج
کمی به خواب من بیا ، در قفس شکسته ام
پیش غرور تو کم و گمم به پیش چشم تو
از این هراس بی کسی عجب به گل نشسته ام
دلم هوای بودنت سرم امید دیدنت
محال در محال شد از انتظار خسته ام
شکنجه در غروب های تلخ و روزها نبود تو
از نفس گرفته ام دست به سینه گشته ام
تاب و توان خسته دل می رود و می شکنم
طعنه نزن به گریه ها ز دام مرگ جسته ام
پرواز تا اوج
شاعر نرگس غلامحسینی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو