هردم به دردی مبتلایم، مهربانم!!!
می خواهم از دردم نگویم،، نا توانم!!
اندوه را در کوله ام هی می فشارم
با بغض های بد سرشت ِجاودانم
ماندم در این سردرگمی ایا بمانم؟؟
یا سر به کوه و جنگل و دریا فشانم
ماندم دلم را در کدامین راه ،،، بازم
در راه عشقی خیس یا روح و روانم
دل بر خیال لحظه ها ایا سپارم؟
خود را به باغ قصه ای دیگر رسانم؟
می خواهم از دردم نگویم،، نا توانم!!
اندوه را در کوله ام هی می فشارم
با بغض های بد سرشت ِجاودانم
ماندم در این سردرگمی ایا بمانم؟؟
یا سر به کوه و جنگل و دریا فشانم
ماندم دلم را در کدامین راه ،،، بازم
در راه عشقی خیس یا روح و روانم
دل بر خیال لحظه ها ایا سپارم؟
خود را به باغ قصه ای دیگر رسانم؟
شاعر نرجس نقابی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو