نبودهای “که ببینی دلم چه پر میزد”*۱
مثال مرغ اسیری به سینه سر میزد
من آن پرندهی تنهای خسته در قفسم
که در هوای وصال تو بال و پر میزد
مرا بجز غم دوری ملال دیگر نیست
چراکه شعلهی عشقت بهجان شرر میزد
شبی به بالشِ نازِ خیال تو بودم
نخفته بودم و دیدم سپیده سرمیزد
“به دیدن آمده بودی، دری گشوده نشد”*۲
چه میشد آنکه بهدر زد، دوباره در میزد
زباغِ عشق تو هرگز گلی نبوئیدم
چرا که درد تو بر ریشهام تبر میزد
منی که باغ امیدم نصیب برق و بلاست
چگونه شاخهی عمرم دم از ثمر میزد؟
#محمد_حسین_نظری