فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 24 بهمن 1403

پایگاه خبری شاعر

ناصر پورصالحی – جان من

آمدی جانم به قربانت بیا ای جان من‌
روشنایی یافت از این آمدن چشمان من‌

دست پاکت‌ را به روی سینه ام مرهم گذار
تازه جان یاید بگیرد دست تو دستان من

بی رخت برمن قفس بود هردیار ازاین جهان
ازجفا کوتاه شد با این صفا دامان من

چند سالی ترک من کردی وافتادم ز پا
باوجود تو نگفتم سر شده دوران من

گرمی آغوش من از گرمی آغوش توست
پس بیا از شعله سوزد حاصل پیمان من

سینه صدچاک من هر جا که باشم جای توست
دیگران بر من غریبند ای سروسامان‌ من

باز باتو گرخدا خواهد جوانی می کنم
چونکه کامل شد دباره معنی دیوان من

ای غزال خوب رو برمن صفا آورده ای
شد رقیبانم همه مغلوب در میدان من

شاعر ناصر پورصالحی

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو