فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 25 بهمن 1403

پایگاه خبری شاعر

ناز و نیاز

حبیب رضایی رازلیقی

( ناز ونیاز )

گیسو به رخ می اَفکنی ، هنگامه برپامیکنی
با دلربایی ها چرا ؟ ، در شهر غوغـا میکنی

آتش زدی میخانه را ، با چشـمِ فتـّانت چرا؟
مستانِ عاشق پیشه را ، غرقِ تماشا میکنی

با خاک یکسانَم کنی، چون پنجه درمومیکنی
اینگونه عاشق رابه خود، همواره شیدامیکنی

بر رویِ اَبرو گشته رو ، خالی کنارِ جَعدِ مو
گویا که اَختـر در کنـارِ ، ماه اِفشا میکنـی

ای ماهِ زیبا رویِ من، مخفی چرا ازچشمِ من
برمست ها ظاهر شوی،رخ را توسودامیکنی

هستـی کنـارم ای صَنـم ، وا حِیرتا در غفلتم
از هرکسی نزدیکتر ، خود را تو اِخفا میکنی

آرام گردد عاشقی ، چشمانِ مستـَت بنگـرد
ساقی تویی ساغرتویی، میخانه حاشامیکنی

گفتی که درمیخانه ام ، تعجیـل کردم آمدم
عَطرت بوَد امّا رُخت ، بنهُفتـه از ما میکنی

ساقی قدَح پُرکن دگر،درسینه شددل پرشَرَر
من آتشـم امشب مرا ، با بـاده اِطفـا میکنی

یارا ( حبیبم ) عبدِ تو ، میگیرَمـت دامانِ تـو
چنگی به گیسوچون زَنم،دل مرده اِحیامیکنی

حبیب رضایی رازلیقی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
وزن
مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن
بحر رجز مثمن سالم

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: سایت شعر ایران